سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نور علی نور چه کسانی هستند؟

نور علی نور چه کسانی هستند؟


شرح  آیه 35 سوره نور (آیه نور)

خداوند متعال در آیه 35، سوره نور می‌فرماید: "خداوند نور آسمان‌ها و زمین است‌، مَثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پرفروغ‌) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان‌، این چراغ با روغنی افروخته می‌شود که از درخت پر برکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی (آن چنان روغنش صاف و خالص است که‌) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‌ور شود، نوری است بر فراز نور، و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می‌کند و خداوند به هر چیزی آگاه است‌." مفسران درباره این که منظور از "نور" در آیه مذکر چیست سخن فراوان گفته‌اند از جمله نور را تفسیر به قرآن کریم‌، ایمان‌، هدایت الهی‌، آیین اسلام‌، شخص پیامبر اکرم‌، امامان و پیشوایان معصوم‌:، علم و دانش‌، و... کرده‌اند که البته با توجه به معنا و مفهوم نور، هر کدام از موارد مذکور می‌توانند مصداقی برای نور باشند. امام رضا(علیه السلام) در تفسیر آیه "الله نور السموات و الارض‌" می‌فرماید: او هدایت کننده اهل آسمان و هدایت کننده اهل زمین است‌."(ر.ک‌: الکافی‌، شیخ محمّد بن‌یعقوب کلینی (ره‌)، ج‌، ص‌، دارالکتب الاسلامیه‌، تهران‌.)

قرآن کریم‌، بعد از بیان این که تمام نورهای هستی از نور خداوند متعال مایه می‌گیرد و به نور ذات پاک او منتهی می‌شود، با مثالی زیبا چگونگی نور الهی را مشخص می‌کند که یاد آوری چند نکته درباره این مثال ضروری است‌.

1. "مشکاه‌" در اصل به معنای روزنه و محل کوچکی است که در دیوار ایجاد می‌کردند و چراغ‌های معمول قدیم را برای محفوظ ماندن از مزاحمت باد در آن می‌نهادند، پس "مشکاه‌" محفظه‌ای برای چراغ در مقابل حمله باد و طوفان بود و از آن‌جا که غالباً در دیوار ایجاد می‌شد نور چراغ را نیز متمرکز ساخته و منعکس می‌نمود.

2. "زجاجه‌" یعنی "شیشه‌" و در اصل به سنگ‌های شفاف می‌گویند و از آن که شیشه نیز از مواد سنگی ساخته می‌شود و شفاف می‌باشد به آن زجاجه گفته شده است و در این جا به معنای حبابی است که روی چراغ می‌گذاشتند تا شعله را محافظت کند و گردش هوا را از طرف پایین به بالا، تنظیم کرده و روشنایی آن را زیاد نماید. 3. "مصباح‌" به معنای خود چراغ است که معمولاً با فتیله و ماده روغنی قابل افروختن است‌. جمله "یوقد من شجره مبارکه لا شرقیه و لاغربیه‌" به ماده انرژی‌زا بسیار مستعد برای این چراغ است چون "روغن زیتون‌" از بهترین روغن‌ها می‌باشد و از درختی است که هر جانب مورد تابش نور قرار داشته باشد و همه اطراف آن مورد تابش نور باشد.
توضیح این که نور ایمان که در مؤمنان است دارای عواملی است که در یک چراغ پرفروغ موجود می‌باشد. "مصباح‌" همان شعله‌های ایمان است که در قلب مؤمن آشکار می‌گردد و فروغ هدایت از آن منتشر می‌شود. "زجاجه‌" و حباب قلب مؤمن است که ایمان را در وجودش تنظیم می‌کند. "مشکاه‌" سینه مؤمن و به تعبیری مجموعه شخصیت و آگاهی و علوم و افکار او است که ایمان وی را از گزند طوفان حوادث محفوظ می‌دارد. و "شجره مبارکه زیتونه‌" همان وحی الهی است که عصاره آن در نهایت صاف و پاکی می‌باشد و ایمان مؤمنان به وسیله آن شعله‌ور می‌گردد، و در حقیقت این نور خداست‌، همان نوری که آسمان‌ها و زمین را روشن ساخته و از کانون قلب مؤمنان سر برآورده و تمام وجود و هستی آن‌ها را روشن و نورانی می‌کند. دلائلی را که از عقل و خرد دریافته‌اند با نور وحی آمیخته می‌شود و مصداق "نور علی نور" می‌گردد. و خداوند متعال هر کس را بخواهد به وسیله این نور هدایت می‌کند. که البته در صورتی که زمینه در شخص باشد و خود افراد تمایل به هدایت داشته باشند و در واقع این نور هدایت در وجود همه انسان‌ها در فطرت آن‌ها وجود دارد ولی برخی افراد بر اثر انحراف و گناه‌، این نور را در وجود خودشان کم سو و ضعیف می‌کنند.(ر.ک‌: نمونه‌، آیه الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج‌، ص‌ـ484، دارالکتب الاسلامیه‌.)

 در برخی روایات اسلامی نیز آمده که امام باقر علیه السلام می‌فرماید: "مشکاه‌" نور علم در سینه پیامبر اکرم ‌و "زجاجه‌" سینه حضرت علی بن ابیطالب‌ و "نورعلی نور" امامانی از آل محمّد: هستند که یکی بعد از دیگری می‌آیند و با نور علم و حکمت مؤیدند... این‌ها همان اوصیایی هستند که هیچ عصر و زمانی صفحه زمین از آن‌ها خالی نبوده و نخواهد بود."(ر.ک‌: التوحید، شیخ صدوق‌(ره‌)، ص‌، انتشارات جامعه مدرسین‌، قم‌)

در پایان شایان ذکر است تشابه و استحکام آیات امری شأنی و نوعی است‌، به این معنا که برخی آیات‌، به جهت محتوای بلند و کوتاهی لفظ و عبارت‌، زمینه تشابه در آن‌ها فراهم است و نوع افراد، با برخورد با این گونه موارد دچار اشتباه و تردید می‌گردند. ولی برخی دیگر که با واقف بودن بر رموز معانی و الفاظ وارده دچار این تشابه نمی‌گردند. لذا تشابه در قرآن امری شأنی و نوعی است نه همگانی‌. آیه مزبور نیز شاید برای برخی متشابه باشد، اما برای مفسرینی که به رموز آیات واقفند و از منبع روایات اهل‌بیت سیراب شده‌اند، متشابه نیست‌.(ر.ک‌: علوم قرآنی‌، آیت الله محمد هادی معرفت‌، ص 276، مؤسسه التمهید.)

منبع: تبیان



کلمات کلیدی :

صلوات، بهترین دعا

صلوات؛ بهترین دعا

صلوات بهترین دعا

عبدالسلام(بن عبدالرحمن) بن نعیم گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم : من داخل کعبه شدم و دعایى به خاطرم نیامد جز صلوات بر محمد(صلى الله علیه و آله) فرمود: آگاه باش مانند تو در فضیلت و ثواب، کسى از خانه خدا بیرون نیامده است.(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: هر کس ‍ بر محمد و آل محمد (علیهم‌السلام) صلوات بفرستد، خداوند یکصد حسنه در نامه عملش بنویسد، و هر کس(بر محمد و اهل بیتش صلوات فرستد به این طریق که) بگوید:

«صلى الله على محمد و اهل بیته»؛‌ خداوند براى او هزار حسنه بنویسد.

و نیز رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود:

«من صلى على صلى الله علیه و ملائکته فمن شاء فلیقل و من شاء فلیکثر؛ هر کس بر من صلوات و درود فرستد، خدا و فرشتگانش بر وى صلوات و درود مى‌فرستند. هر کس خواهد کم و هر کس خواهد بسیار این عمل را انجام دهد.

1- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 345.

 

برگرفته از آثار و برکات صلوات در دنیا، برزخ و قیامت، عباس عزیزى .



کلمات کلیدی : صلوات بهترین دعا پیامبر رسول خدا امام صادق (ع) درود

خصوصیات دوستی که باید برای خود برگزینیم

وقال ( صلى الله علیه وآله وسلم ) : « قال الحواریون لعیسى ( ع ) : یا روح الله ! مَن نُجالِس ؟

 

قال : مَن یُذَکِّرُکُمُ اللهُ رُؤیَتِهِ ، وَیَزیدُ فِی عِلمِکُم مَنطِقُهُ ، وَیُرَغِّبُکُم فِی الآخِرَةِ عَمَلُهُ »

پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: حواریون به حضرت عیسی گفتند:

ای روح الله : با چه کسی هم نشینی کنیم؟

گفت:

1- کسی که دیدن او شما را به یاد خدا بیاندازد .

2- و کلام او علم شما را زیاد نماید.

3- و عمل او شما را به آخرت مشتاق نماید.

تحریر الأحکام - العلامة الحلی - ج 1 - ص 39

 

آیا دوستان شما اینگونه اند؟

آیا شما دوستی این گونه دارید؟



کلمات کلیدی : پیامبر دوست خوب یاد خدا عمل آخرت دیدن کلام علم زیاد

نامه ای از مهربانترین پدر

 فرمان خدا، آبادان کردن قلب خودت و چنگ زدن به ریسمان خداست که هیچ وسیله ای محکم تر از آن رشته ای که میان تو و خداست، وجود ندارد به شرط آنکه به آن رشته چنگ بزنی .

یا علی (ع)

قبل از آنکه درباره منشور (نامه) صحبتی به میان آید ضروری است به زمینه تاریخی آن اشاره ایی شود. زیرا این نامه را حضرت علی علیه السلام هنگام بازگشت از جنگ صفین نوشته است. جنگ صفین نه تنها در جریان مسؤولیت و فرمانروایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) بلکه در سراسر تاریخ اسلام یک جنگ سرنوشت ساز بوده است. اصولاً فرقه های کلامی بعد از این جنگ به وجود آمدند و گروه های گوناگو شیعه، و سنی هم بعد از این جنگ شکل گرفتند. به همین دلیل این جنگ، نقطه عطفی در تاریخ اسلام است.

امیر المؤمنین (علیه السلام) در راه بازگشت از جنگ صفین (منطقه ای از شام) در محلی به نام "حاضرین" این منشور را تحت عنوان "وصیت به امام حسن (علیه السلام)" نوشت. این نامه، هم مقدمه و هم محتوای تربیتی خیلی جالبی دارد.

در این وصیت نامه یا در واقع منشور تربیتی امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرماید:

"از پدری در حال فنا شدن، اقرار به گذشت روزگار، پشت کننده به زندگی، تسلیم روزگار شونده، نکوهش گر این جهان، ساکن محله ی مردگان و کوچ کننده این جهان، در فردایی که معلوم نیست به فرزندان آرزومند چیزهایی که به دست نمی آورد، پیماینده راه کسانی که از بین رفته اند. هدف بیماری ها، گروگان روزگاران، تیر خورده ی مصیبت ها، بنده ی دنیا، بازرگان فریب، بدهکار آرزوها، اسیر مرگ، هم پیمان غم و اندوه ها، هم نشین حزن ها، قرار گرفته در برابر آفت ها و آسیب ها، به زمین خورده ی شهوت ها و جانشین مردگان." (1)

در این جهان، از همه جا بریده ای و هر پیوند و وابستگی که برای خودت ایجاد کرده ای از بین رفتنی است. تنها وابستگی و رشته ای که برای تو می ماند. رشته ای است که بین خودت و خدا ایجاد کرده ای

امام علی(علیه السلام) در اینجا هفت صفت برای پدر و 14 صفت برای فرزند به کار می برد. حقیقتاً نه خودش به طور مشخص مصداق آن هفت صفت است و نه فرزندش، بلکه تصویر کننده یک پدر (هر کسی که می خواهد باشد) و یک فرزند در این جهان (هر کسی که با شد) است. این صفت ها کلی است و برای هر پدر و یا فرزندی مورد استفاده قرار می گیرد.

محتوای وصیت نامه بسیار مفصل است امام علی (علیه السلام) می فرماید: با تجربه ای که من از این دنیا به دست آورده ام. طبیعت آن است و خیلی عادی است که تمام فکر و ذکرم درباره ی شخص خودم باشد و جز خودم به فکر دیگری نباشم اما از آنجا که تو را جزئی از خودم و حتی کل خودم می دانم، همه ی آنچه را که درباره ی خود می اندیشیدم، درباره تو هم می اندیشم. لذا در این موقعیتی که گفتم، قصدم آن است که تمام تجاربی را که به دست آورده ام و تمام وجودم را در اختیار تو بگذارم که چه باقی باشم و چه نباشم، این وصیت نامه وسیله خوبی در اختیار تو باشد و بتوانی از تجربه گذشتگان و دانش آینده گان استفاده کنی. این نشان می دهد که نه امام حسن(علیه السلام) می ماند و نه امام علی(علیه السلام). بنابر این این را برای همه جوانان و نوجوانان آینده نوشته است.

بعد می فرماید: "نخستین سفارشی که به تو دارم، داشتن پروای خدا و همراه بودن و اجرا کردن همیشگی فرمان خدا، آبادان کردن قلب خودت و باد او چنگ زدن به ریسمان اوست که هیچ وسیله ای محکم تر از آن رشته ای که میان تو و خداست، وجود ندارد به شرط آنکه به آن رشته چنگ بزنی.

 یعنی تو در این جهان، از همه جا بریده ای و هر پیوند و وابستگی که برای خودت ایجاد کرده ای از بین رفتنی است. تنها وابستگی و رشته ای که برای تو می ماند. رشته ای است که بین خودت و خدا ایجاد کرده ای. به شرطی که این را ایجاد کرده باشی و محکم گرفته باشی و گرنه آن هم از بین رفتنی است. لذا می گوید: تو را سفارش می کنم که به ریسمان الهی چنگ بزنی و آن را محکم بگیری که دیگر از آن رشته محکم تر وجود ندارد. سپس سفارش های فراوانی می فرماید: این یکی از طولانی ترین وصیت نامه هایی است که در نهج البلاغه آمده و حدود 18 صفحه است.

یکی از نکات بسیار جالبی که امیر المؤمنین (علیه السلام) در همان آغاز به امام حسن (علیه السلام) سفارش می کند، درس گرفتن از تاریخ – یعنی در واقع تربیت به روش تاریخی – است. خیلی از ما مسلمانان گذشته را همیشه سیاه می بینیم متعلق به جباران، مستکبران و فراعنه می دانیم و می خواهیم آن را فراموش کنیم و از آن ها یادی نکنیم. یعنی دوست داریم بیشتر در زمان حال یا گذشته ای که گویی یکی از آن افراد گذشته بوده ام. حتی از این بیشتر و گویی که با همه آنها زندگی کرده ام – زیرا هر یک از آنها یک نسل وجود داشته اند. اما من با مکالمه ای که در سرگذشت امت های پیشین کرده ام، گویی با اولین تا آخرین آنها زندگی کرده ام و به همین علت می خواهم تجربه این گذشته را در اختیار تو بگذارم و تو باید از تاریخ عبرت بگیری. بنابر این در سرزمین و نشانه های برجای مانده از آنها سیر کن (سیر کردن هم می تواند سیر جغرافیایی باشد و هم مطالعه درونی و اندیشیدن درباره آنهاست) و در آنچه که انجام داده اند و عمل کرده اند نظر کن (نظر کردن غیر از نگاه کردن است. رؤیت یعنی چشم و نگریستن و نظر کردن به معنی با اندیشه در چیزی نگاه کردن و توجه کردن است) و ببین که از کجا به کجا منتقل شده اند. کجا فرود آمده اند و در کجا منزل کرده اند. اگر این کار را بکنید، خواهید دید که از کنار دوستان رفتند و از هر چه دل بسته بودند رها شدند و رفتند و در دیار غربت ( که همان قبر باشد) غریب و بی کس وارد شدند. خود را در نظر بگیر که مدت زمانی طول نخواهد کشید که یکی از آنها خواهی شد. (تو هم رها می کنی و می روی) این سرنوشت همه ی انسان هاست. پس جایگاهی که ناچار به فرود آمدن در آنجا هستی، اصلاح بگردان و آخرت را به دنیا مفروش.

 

از راهی که می ترسی با پیمودن آن راه در نهایت به گمراهی برسی، دست بردار. [زیرا دست برداشتن در جایی که انسان سرگردان است بیم گمراهی می رود. بهتر از آن است که مرتکب کارهای ماجراجویانه و خطرناک شود و نداند که آخرش چیست] و هیچ کار نسنجیده ای مکن. عاقلانه نیست که انسان عمر خود را صرف کارهای نامعلوم بکند

از گفتن در چیزی که به آن آشنایی و شناخت نداری، در گذر و درباره ی چیزی که مکلف نیستی سخن بگویی، سخن نگو. (این اولین نکته تربیتی در این نامه است. یعنی اگر انسان در جایی وظیفه دارد واجب است که سخن بگوید و باید دنبال آن برود ولی آنجا که مکلف نیست و شناخت و آمادگی ندارد، اگر بخواهد سخن بگوید جز حرف بیهوده و لغو چیز دیگری نخواهد گفت).

و از راهی که می ترسی با پیمودن آن راه در نهایت به گمراهی برسی، دست بردار. [زیرا دست برداشتن در جایی که انسان سرگردان است بیم گمراهی می رود. بهتر از آن است که مرتکب کارهای ماجراجویانه و خطرناک شود و نداند که آخرش چیست] و هیچ کار نسنجیده ای مکن. عاقلانه نیست که انسان عمر خود را صرف کارهای نامعلوم بکند. مگر انسان چقدر عمر دارد که آن را صرف آزمایش های نامعلوم کند؟ سپس حضرت نکته جالبی مطرح می فرمایند که هم از نظر تربیتی و هم از نظر سیاسی و اجتماعی قابل توجه است.

پدر جان: "دیدم که سنی از من گذشته است و در اثر گذشت سن، در خودم احساس سستی می کنم. احساس می کنم که جسم من رو به سستی و فرسودگس می رود. از این جهت پیش ستی کردم به این وصیت به تو که ترسیدم پیش از انتقال تجربه هایم به تو، اجلم برسد و بدون اینکه این کار را انجام داده باشم بمیرم. مرگ با زندگی مسابقه دارد و از این جهت من از مرگ جلو زدم. چون معلوم نیست مرگ من کی فرا می رسد، شاید فردا و حتی یک لحظه دیگر باشد. و همان طور که در جسم خود احساس سستی کردم، بیم آن دارم که در اندیشه ام نیز کمبود و کاستی ایجاد شود."

این وصیت نامه در سال 37 قمری نوشته شده است که به روایت غالب حضرت در سال 40 به شهادت رسیدند. بنابر این در آن زمان حضرت 60 ساله بودند که قهرمانانه از میدان جنگ بازگشتته بودند و به شهادت تاریخ امیر المومنین (علیه السلام) کمترین سستی و فرتوتی در این جنگ نداشتند و چون گذشته رزم آوری نمونه بودند حتی یک سال بعد از آن نیز در جنگ نهروان ظاهر می شوند. اما این پدر مهربان و نمونه وقتی گرد پیری در چهره اش مشاهده می کند و از طرفی سنگینی تربیت فرزند را جزء مهمترین اصول در زندگی خود فرض می دانند، بنابراین در آن برهه از زمان وظیفه خطیر خود را انتقال تجربیات و سفارش های اساسی جهت زندگی مطلوب به فرزند خود دانسته و به فکر آینده و آیندگان سرمشق زندگی می دهند.

از آن جایی که این نامه طولانی است و گذر اجمالی از آن کم لطفی تلقی می شود لذا بقیه مطلب را به نوشتار بعدی موکول کرده تا در حد بضاعت و امکان حق مطلب ادا شود. 

سؤال:

 چرا امیر المومنین (علیه السلام) در فرازهای اول نامه بدبین به دنیا و نکوهش گر آن است؟

جواب: حضرت پیوسته از دنیا بیزار بود و با بیان زشتی هایش از آن دوری می جست البته از غل و زنجیر و تعلقات مادی آن بیزار بودند نه اینکه از اصل دنیا بیزار باشند چرا اینکه حضرت این دنیا را مقدمه ای برای بقای آخرت می دانستند.

پی نوشت:

1-نهج البلاغه، نامه 31، شرح نهج البلاغه ابن میثم – مترجم محمدی مقدم – جلد5 ، ص2

منبع: سایت تبیان



کلمات کلیدی : نامه مهربانترین پدر امیر المومنین

مواردی را که ائمه با یک نگاه فردی را متحول ساخته اند :(6)

    8- بشر بن حارث بن عبدالرحمن مروزی    » لقب الحافی و امام موسی بن جعفر(ع)

صدای ساز و آواز بلند بود . هرکس که از نزدیک آن خانه می‏گذشت ، می‏توانست حدس بزند که در درون خانه چه خبرهاست ؟ بساط عشرت و میگساری‏ پهن بود و جام می‏بود که پیاپی نوشیده می‏شد . کنیزک خدمتکار درون خانه را جاروب زده و خاکروبه‏ها را در دست گرفته از خانه بیرون آمده بود ، تا آنها را در کناری بریزد . در همین لحظه مردی که آثار عبادت زیاد از چهره‏اش نمایان بود ، و پیشانیش از سجده‏های طولانی حکایت می‏کرد ، از آنجا می‏گذشت ، از آن کنیزک پرسید : صاحب این خانه بنده است یا آزاد ؟ " - " آزاد " - " معلوم است که آزاد است ، اگر بنده می‏بود پروای صاحب و مالک و خداوندگار خویش را می‏داشت و این بساط را پهن نمی‏کرد " رد و بدل شدن این سخنان ، بین کنیزک و آن مرد ، موجب شد که کنیزک‏ مکث زیادتری در بیرون خانه بکند . هنگامی که به خانه برگشت ، اربابش‏ پرسید : " چرا این قدر دیر آمدی ؟ " کنیزک ماجرا را تعریف کرد و گفت : " مردی با چنین وضع و هیئت‏ می‏گذشت ، و چنان پرسشی کرد ، و من چنین پاسخی دادم " . شنیدن این ماجرا او را چند لحظه در اندیشه فرو برد ، مخصوصا آن جمله ( اگر بنده می‏بود از صاحب اختیار خود پروا می‏کرد ) مثل تیر بر قلبش نشست‏ . بی اختیار از جا جست و به خود مهلت کفش پوشیدن نداد . با پای برهنه‏ به دنبال گوینده سخن رفت . دوید تا خود را به صاحب سخن که جز امام هفتم‏ حضرت موسی بن جعفر ( ع ) نبود رساند . به دست آن حضرت به شرف توبه‏ نائل شد ، و دیگر به افتخار آن روز که با پای برهنه به شرف توبه نائل آمده بود ، کفش به پا نکرد . او که تا آن روز به " بشر بن حارث بن عبدالرحمن مروزی " معروف بود ، از آن به بعد ، لقب " الحافی " یعنی " پا برهنه " یافت ، و به بشر حافی معروف و مشهور گشت . تا زنده بود به پیمان خویش وفادار ماند ، دیگر گردگناه‏ نگشت . تا آن روز در سلک اشراف زادگان و عیاشان بود ، از آن به بعد ، در سلک مردان پرهیزکار و خداپرست در آمد.

الکنی و الالقاب محدث قمی،ج2، ذیل عنوان«الحافی»،ص153، به نقل از علامه در منهاج الکرامه

********************

9- امام باقر و مرد مسیحی

امام باقر، محمد بن علی بن الحسین علیه السلام، لقبش «باقر» است. باقر یعنی شکافنده. به آن حضرت «باقر العلوم» می گفتند، یعنی شکافنده دانشها.

مردی مسیحی، به صورت سخریه و استهزاء، کلمه «باقر» را تصحیف کرد به کلمه «بقر» یعنی گاو، به آن حضرت گفت: «انت بقر» یعنی تو گاوی.

امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال سادگی گفت: «نه، من بقر نیستم، من باقرم.»

مسیحی: تو پسر زنی هستی که آشپز بود.

- شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمی شود.

- مادرت سیاه و بی شرم و بد زبان بود.

- اگر این نسبتها که به مادرم می دهی راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد، و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی.

مشاهده اینهمه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند.

مرد مسیحی بعدا مسلمان شد(1).

1 - بحار الانوار، جلد 11، حالات امام باقر، صفحه 83.

پایان



کلمات کلیدی : ائمه متحول نگاه فرد
   1   2   3   4   5      >
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید