سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کریم اهل بیت

امام حسن علیه السلام فرمود:به یقین بدانید که شما هرگز تقوا را نشناسید تا آن که صفت هدایت را بشناسید، و هرگز به پیمان قرآن تمسّک پیدا نمی کنید تا کسانى را که دورش انداختند بشناسید، و هرگز قرآن را چنان که شایسته تلاوت است تلاوت نمی کنید تا آنها را که تحریفش کردند بشناسید، هر گاه این را شناختید بدعتها و بر خود بستن ها را خواهید شناخت و دروغ بر خدا و تحریف را خواهید دانست و خواهید دید که آن که اهل هوى است چگونه سقوط خواهد کرد.



کلمات کلیدی : امامان شهید

دلیل بخشیدن فدک به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) توسط پیامبر

دلیل بخشیدن فدک به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) توسط پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)

1- در کتاب « کنز العمال» و همچنین در « مختصر» آن که در حاشیه « مسند احمد» آمده، در مسئله صله رحم ، از کتاب « اخلاق» از « ابوسعید خدری» نقل شده هنگامی که آیه : ( و آت ذا القربی حقّه ) نازل شد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فاطمه (سلام الله علیها) را خواست و فرمود:

( یا فاطمه لک فدک) فاطمه فدک از آنِ توست، این روایت را حاکم نیز در تاریخش نقل کرده است.(1)

2- در تفسیر « الدر المنشور» از « ابن عباس» نقل شده، هنگامی که آیه ( و آت ذاالقربی و حقه ) نازل شد، پیامبر فدک را به فاطمه (سلام الله علیها) بخشید. (2)

در این جا به جریانی که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه آورده ، می پردازیم، وی می گوید: از علی ابن فارقی مدرّس مدرسه غربی بغداد پرسیدم: آیا فاطمه در ادعایش راست می گفت؟ پاسخ داد: بلی!

پرسیدم: پس چرا ابوبکر فدک را واگذار نکرد، با این که می دانست فاطمه راستگو است؟

استاد تبسم نمود، سپس جمله ی لطیف و جالبی را در قالب مزاح فرمود، با اینکه چندان اهل شوخی و مزاح نبود، گفت: اگر روز اول به مجرد ادعای فاطمه، فدک را باز می گرداند، فردا فاطمه ادعای خلافت همسرش را مطرح می ساخت و می بایست ابوبکر از مقام خلافت کناره گیری کند، و در این مورد عذر زمامدار خلافت پذیرفته نبود، چرا که با عمل نخستین، اقرار به صداقت و راستگوئی دختر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) کرده بود و باید پس از آن بدون نیاز به بیّنه و شهود، هر گونه ادعائی می کرد، قبول نماید.

ابن ابی الحدید می افزاید: این سخن صحیح و درستی است، گرچه استاد به صورت شوخی بیان نمود.(3)

 --------------------------------------

(1)   روایت مذکور از طریق فریقین سنی و شیعه نقل شده است.

(2)   به کتاب فدک نوشته سید محمد حسن قزوینی حائری مراجعه شود.

(3)   شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج16، ص285



کلمات کلیدی : فدک

وصیت نامه امام صادق (ع)

 

هنگامی که امام (ع)نزدیک شدن مرگ را احساس کردند شروع به وصیت کردند که از میان آن وصیت ها به چند فقره از آن اشاره می کنیم:

 

الف- آن حضرت وصیت کردند که به حسن بن علی معروف به افطس هفتاد دینار بپردازند، کسی به آن حضرت گفت: آیا بر مردی که با شمشیر به تو حمله کرده است، پول می بخشی؟ امام صادق (ع) فرمودند: « وای برتو، آیا قرآننمی خوانی؟! که می فرماید: (( والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب ))؛ و آنان که آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده می پیوندند و از پروردگارشان می ترسند و از سختی حساب بیم دارند (1).

 

امام صادق (ع) بالاترین حدّ پایبندی را به دین اسلام داشته و به تمام ارزش ها و اهداف این دین بزرگ ایمان داشته اند. آن حضرت از عواطف و هواهای نفسانی به دور بودند. آن حضرت در آخر عمر شریف خود به نیکویی کردن به مردی وصیت می کنند که قصد کستن آن حضرت را داشته است. چرا که احسان به آن شخص مستلزم انجام فریضه واجب صله رحم است که خداوند متعال همگان را به آن سفارش کرده است.

 

ب – آن حضرت وصایای خاصی نیز داشته اند. ایشان امر امامت مردم را به پنج نفر واگذار کردند که عبارت از:منصور دوانیقی، محمد بن سلیمان، عبدالله، فرزند بزرگوارشان امام موسی بن جعفر (ع) و همسر گرامی آن حضرت بانو حمیده بودند.

 

امام این وصیت را برای حفظ و نگهداری امام کاظم (ع) از حیله و دشمنی حکومت ستمگر بیان فرمودند که به زودی نیز اندکی بعد از وفات آن حضرت سرّ این کار معلوم شد، آنجا که منصور به عامل یثرب نامه ای نوشت و دستور داد تا وصیّ امام (ع) را به قتل برساند، حاکم یثرب در جواب نامه منصور نوشت او به پنج نفر وصیت کرده است که تو هم یکی از آنها هستی.

منصور در جواب او گفت: راهی برای کشتن این عدّه وجود ندارد (2).

 

ج- آن حضرت تمام وصایای واقعی خود را به فرزندش امام کاظم (ع) نموده و آن حضرت را به تجهیز و غسل و تکفین و نماز خواندن بر جنازه خود سفارش کردند. همچنین او را به عنوان امام بعد از خود منصوب کردند و به دنبال عدّه ای از خواصّ شیعه فرستاده و آن ها را به اطاعت و پیروی از آن حضرت دستور دادند.

 

د- آن حضرت بی بی حمیده همسر گرامی شان را طلبیده و به او دستور دادند تا گروهی از همسایگان و دوستان و پیروان آن حضرت را در نزد او حاضر کنند. سپس به آن ها فرمودند: همانا که شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد (3).

--------------

  (1) غیبت طوسی/197، بحارالانوار 47/ 276.

(2) کافی 1/ 310، ر.ک مناقب آل ابی طالب 4/ 345.

(3) بحارالانوار 47/ 2 به نقل از عقاب الاعمال صدوق 272 چاپ تهران، انتشارات صدوق.

 

 

 

 

 



کلمات کلیدی : امامان شهید

امام صادق(ع) در ملکوت اعلی

امام صادق (علیه السلام) در ملکوت اعلی

در زمان منصور دوانیقی بلاها و محنت ها یکی پس از دیگری بر نواده پیامبر و شخصیّت بزرگ اندیشه اسلامی امام صادق (علیه السلام) باریدن گرفت. آن حضرت انواع محنت ها و بلایایی که علویان متحمّل آن می شدند یا خود آن حضرت متحمّل آن فشارها و بد رفتاری ها می شدند به چشم می دیدند.

طاغوت زمان گاه و بیگاه آن حضرت را به حضور خود می طلبید و با ناسزاگویی و تهدید با آن حضرت برخورد می کرد. او احترام مقام علمی و بزرگی سنّی امام صادق (ع) ، همچنین روگردانی آن حضرت از دنیا و میل آن حضرت به عبادت و نشر علم را وقعی نمی نهاد. در نظر او امام یک شبح ترسناک جلوه می کرد.

امام صادق (ع) نزدیک شدن مرگ خود را به مردم اعلام کرد. آن حضرت به آن ها گفت که وعده دیدار پروردگار نزدیک شده است.

از آن جمله روایات این است:

الف- شهاب بن عبد ربه گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: حال تو چگونه است هنگامی که محمد بن سلیمان خبر مرگ مرا به تو بدهد؟ شهاب گوید: به خدا قسم که من تا آن زمان نمی دانستم که محمّد بن سلیمان کیست. اما روزی در بصره نزد والی آن شهر به نام محمد بن سلیمان بودم. ناگاه نامه ای را به من نشان داد و گفت: ای شهاب، خداوند تو را و ما را در مصیبت پیشوایت جعفربن محمد اجر دهد. شهاب گوید: من به یاد کلام امام (ع) افتادم و گریه راه گلوی مرا بست.(1)

ب- امام صادق(ع) خبر نزدیک شدن مرگ خود را به منصور هم دادند. هنگامی که منصور دوانیقی قصد کشتن آن حضرت را کرد امام صادق (ع) به او فرمودند: با من مدارا کن، پس به خدا سوگند که روزهای زیادی از مصاحبت من و تو باقی نمانده است، سپس آن حضرت از نزد منصور بیرون رفت، ناگهان منصور به عیسی بن علی گفت: به پا خیز و برو از او بپرس آیا مرگ من نزدیک شده است یا او؟

عیسی رفت و به امام صادق(ع) رسید و سخن منصور را برای آن حضرت بازگو کرد، امام (ع) به او فرمودند: « نه، مرگ من نزدیک شده است » (2)

زمانی نگذشت که این خبر امام (ع) به حقیقت پیوست و مرگ آن حضرت فرا رسید.

امام صادق(ع) همچون استخوانی در گلوی طاغوت زمان، منصور دوانیقی بود. او از وجود امام صادق (ع) احساس تنگی و ناراحتی می کرد. وی این مطلب را به دوست وصاحب اسرار خود محمد بن عبدالله اسکندری این گونه بیان کرد:

محمد بن عبدالله اسکندری گوید: بر منصور وارد شدم و او را غمگین یافتم، به او گفتم: در چه فکری هستی؟

منصور پاسخ داد: ای محمد، از اولاد فاطمه صد و اندی کشته شده اند - البته همه آن ها را خود منصور به قتل رساند بود – امّا آقا و امامشان هنوز باقی مانده است.

گفتم: منظور تو چه کسی است؟

منصور پاسخ داد: جعفر بن محمّد صادق.

محمد سعی بسیار کرد تا منصور را از این تصمیم منصرف کند. وی به منصور گقت: جعفر بن محمد مردی است که از شدت عبادت ضعیف شده و اشتغال به عبادت خدا وی را از طلب ملک و خلافت روگردان کرده است.

اما منصور کلام او را نپذیرفت و به او گفت: ای محمد، میدانی که می دانم که تو او را قبول داشته و به امامت او اعتقاد داری. اما بدان که سلطنت عقیم است(3).

منصور دوانیقی دایره فشار را بر امام صادق(ع) تنگ تر کرد. او منزل آن حضرت را با جاسوس های فراوان احاطه کرد. آنان هر کاری که از امام صادق (ع) صادر می شد ثبت و ضبط کرده و به منصور گزارش می دادند. از امام صادق (ع) درباره مشکلاتی که از این فشارها متحمل می گردید این گونه روایت شده است که می فرمود:

     سلامت کمیاب شده، تا جایی که راه بدست آوردن سلامتی مخفی شده است. اما اگر در این زمانه سلامتی  پیدا شود در گمنامی است و اگر در گمنامی پیدا نشد شاید که در سکوت پیدا   شود، سعادتمند کسی است که در نفس خود خلوتی بیابد که به خود مشغول شود.(4)

اما منصور بی اعتنا به ننگ و آتش جهنم مصمم بر قتل امام (ع) شد. (5)

او سم مهلکی را برای حاکم مدینه فرستاد و او نیز آن سم را به امام صادق (ع) نوشانید، هنگامی که امام از آن سم خوردند اعضای دستگاه گوارش آن حضرت پاره پاره شد وآن حضرت با دردهای سخت دست به گریبان شده و دیگر یقین کردند که به آخرین مراحل حیات و زندگی شریف خود نزدیک شده اند.



کلمات کلیدی : امامان شهید
<      1   2   3   4   5      
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید